- غنجه کردن (دَ کَ دَ)
ناز کردن. رعنایی و ناز و غنج کردن. رجوع به غنجه و غنج شود:
نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه
پس این غنجه کردن ز بهر چراست.
خفاف (از فرهنگ اسدی).
، فراهم کردن و گرد آوردن، سرشتن و خمیر کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به غنجه شود، پختن. (ناظم الاطباء)
نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه
پس این غنجه کردن ز بهر چراست.
خفاف (از فرهنگ اسدی).
، فراهم کردن و گرد آوردن، سرشتن و خمیر کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به غنجه شود، پختن. (ناظم الاطباء)
